روي قبرم بنويسيد كبوتر شد و رفت
زير باران غزلي خواند دلش تر شد و رفت
چه تفاوت كه چه خورده است.غم دل يا سم
انقدر غرق جنون بود كه پرپر شد و رفت
روز ميلاد.همان روز كه عاشق شده بود
مرگ با لحظه ي ميلاد برابر شد و رفت
او كسي بود كه از غرق شدن مي ترسيد
عاقبت روي تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشيد گذر خواهد كرد
پسري ساده كه يك روز كبوتر شد و رفت
:: برچسبها:
شعر ,
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2